بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن کنید. نتیجه را با انجام تمرینات خواهید گرفت.

بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن

راه رفتن بر لبه پرتگاه نگرانی

راه رفتن بر لبه پرتگاه نگرانی 

بهترین و بزرگترین هدیه‌ای که می‌توانید به خود بدهید، بخشش است. همه را ببخشید، حتی خودتان را ببخشید که به اندازه کافی به خودتان اهمیت ندادید. هر اتفاقی دلیلی دارد و هر سختی، فرصتی برای رشد است. هرگز افسوس گذشته را نخورید بلکه آن را به عنوان یک آموزگار خوب بپذیرید.


اگر یک فرد افسرده یا مضطرب را زیر نظر بگیرید، ممکن است علائم آشفتگی عاطفی او در رفتارهایش نمود پیدا کند. برای مثال، یک فرد افسرده ممکن است خسته به نظر برسد، به آرامی حرکت کند، اشتهای خود را از دست بدهد یا به طور کلی از انجام فعالیت‌های لذت‌بخش خودداری کند. از سوی دیگر، یک فرد مضطرب ممکن است از معاشرت اجتناب کند، دائم نگران آینده باشد یا علائم جسمانی مانند تپش قلب و تنگی نفس را تجربه کند.


تمرین!

با تکمیل کاربرگ‌ 1-2، می‌توانید بهتر بفهمید که آیا علائم اضطراب یا افسردگی را در خود تجربه می‌کنید یا خیر. هر گزاره‌ای که با احساسات و رفتارهای شما مطابقت دارد را علامت بزنید.


کاربرگ 1-2 ابزار خود ارزیابی اختلالات اضطرابی و افسردگی

  1. همه کارها را با سرعت کم انجام می‌دهم.

  2. از مکان‌ها و افرادی که خاطرات بدی از آن‌ها دارم دوری می‌کنم.

  3. دیگر به ظاهرم اهمیت نمی‌دهم.

  4. وقت زیادی صرف می‌کنم تا مطمئن شوم که ظاهرم مرتب است.

  5. دیگر نمی‌خندم.

  6. وقتی عصبی می‌شوم دست‌هایم می‌لرزد.

  7. به کارهای مهم زندگی‌ام رسیدگی نمی‌کنم.

  8. احساس می‌کنم مجبورم کارها را بارها و بارها تکرار کنم (مثلاً شستن دست‌ها، چک کردن قفل‌ها و ...).

  9. بدون دلیل گریه می‌کنم.

  10. وقتی نگران هستم راه می‌روم.

  11. گاهی اوقات نمی‌توانم از رختخواب بلند شوم.

  12. از مکان‌های شلوغ دوری می‌کنم.

  13. نمی‌توانم خودم را مجبور به ورزش کنم.

  14. از ریسک کردن می‌ترسم، چون می‌ترسم شکست بخورم.

  15. اخیراً دیگر کارها و سرگرمی‌های قبلی‌ام را انجام نمی‌دهم.

  16. همیشه در بازی‌ها احتیاط می‌کنم.

  17. به دلیل نداشتن انگیزه، کارم را از دست دادم.

  18. خیلی بی‌قرار هستم.


در این آزمون هیچ قبولی یا مردودی وجود ندارد. هرچه موارد بیشتری را علامت زده باشید، احتمال وجود مشکل جدی‌تر بیشتر است. معمولاً موارد با شماره زوج به اضطراب و موارد با شماره فرد به افسردگی مربوط هستند. البته، بسیاری از افراد ترکیبی از علائم اضطراب و افسردگی را تجربه می‌کنند.


دنیای روان- نشانه‌های اضطراب

  • همه ما گاهی احساس ترس یا اضطراب می‌کنیم. اما این دو احساس متفاوت هستند. ترس واکنش به یک خطر واقعی و موجود است. برای مثال، ترس از یک حیوان درنده یک ترس طبیعی است. اما اضطراب احساس نگرانی و ترس نسبت به چیزی است که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد و لزوماً در حال حاضر وجود خارجی ندارد. مثلاً نگرانی در مورد آینده شغلی یا یک امتحان مهم، نوعی اضطراب است.

  • نشانه‌های رفتاری اضطراب: رایج‌ترین نشانه‌های رفتاری اضطراب شامل پرخوری، سیگار کشیدن، مصرف الکل یا مواد مخدر، استفاده بیش از حد از داروهای آرام‌بخش، اجتناب از موقعیت‌های خاص و فرار از آن‌ها می‌شود.

  • نشانه‌های شناختی اضطراب: این نشانه‌ها بیشتر به افکار و باورهای فرد مربوط می‌شوند و شامل مواردی مانند ترس از آینده، احساس ناتوانی، ترس از مرگ یا بیماری، افکار منفی درباره خود و دیگران، عدم تمرکز و عزت نفس پایین می‌شود.

  • نشانه‌های فیزیکی اضطراب: افزایش ضربان قلب یکی از اولین نشانه‌های فیزیکی اضطراب است. علائم دیگر شامل عرق کردن، لرزش، تنگی نفس، رنگ پریدگی، درد قفسه سینه، فشار خون بالا و سردرد می‌شود.

  • سایر نشانه‌های اضطراب: احساس عصبانیت، بی‌قراری، تنش، احساس خطر قریب‌الوقوع، وحشت، تنفس سریع، تعریق زیاد، ضعف یا خستگی و مشکل در تمرکز نیز از جمله علایم شایع اضطراب هستند.


خاطره!

جواد، یک کارشناس کامپیوتر باهوش و پر تلاش بود. اما زیر این ظاهر موفق، با چالش‌های بزرگی دست و پنجه نرم می‌کرد: اضطراب و افسردگی. خاطرات تلخ گذشته، مانند زنجیری او را به خود بسته بودند و هر بار که به مکان‌ها یا افرادی نزدیک می‌شد که این خاطرات را زنده می‌کردند، احساس می‌کرد در تله افتاده است.

علاقه‌اش به زندگی کم‌رنگ شده بود. دیگر از ظاهر خود لذت نمی‌برد، خنده از لب‌هایش پریده بود و فعالیت‌هایی که زمانی برایش لذت‌بخش بودند، حالا او را خسته می‌کردند. اضطراب به جسم او نیز سرایت کرده بود و ضربان تند قلب و لرزش دست‌ها، روزهایش را آزار می‌داد. مکان‌های شلوغ برایش طاقت‌فرسا شده بود و ورزش کردن به یک کابوس تبدیل شده بود. ترس از شکست، او را از تلاش باز می‌داشت و احساس بی‌انگیزگی و بی‌قراری، روحیه‌اش را خسته کرده بود.

اما جواد تسلیم نشد. او متوجه شد که به تنهایی نمی‌تواند از این شرایط خارج شود و به دنبال کمک حرفه‌ای رفت. با حمایت درمانگر و اطرافیانش، قدم در مسیر بهبود گذاشت. او شروع کرد به روبرو شدن با گذشته‌اش، افکار منفی‌اش را شناسایی کرد و آن‌ها را با افکار مثبت جایگزین کرد.

با قدم‌های کوچک، تمرین‌های تنفسی و یوگا را در زندگی‌اش گنجاند. به تدریج، عشقش به گرافیک دیجیتال دوباره شکوفا شد و او شروع به خلق آثار هنری کرد. پیوستن به یک گروه حمایتی، به او کمک کرد تا با افرادی که درک مشابهی از مشکل او داشتند، ارتباط برقرار کند و احساس نکند تنهاست.

با گذشت زمان، جواد جسورتر شد. در کلاس‌های هنری شرکت کرد، ورزش را به برنامه روزانه‌اش اضافه کرد و ارتباطش را با دوستان قدیمی برقرار کرد. او یاد گرفت که نواقصش را بپذیرد و به جای اینکه از آن‌ها شرمنده باشد، آن‌ها را به عنوان بخشی از هویت خود ببیند. با هر پیشرفت کوچک، خودش را تشویق می‌کرد و به خودش هدیه می‌داد.

داستان جواد، داستان مبارزه و پیروزی بر مشکلات است. او نشان داد که با اراده و تلاش می‌توان بر چالش‌های زندگی غلبه کرد. او به ما یادآوری می‌کند که هیچ‌کس تنها نیست و با کمک و حمایت دیگران می‌توانیم از تاریکی به سوی نور حرکت کنیم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد