نقلقولی است که میگوید: «دست از باید خودت بردار.» منظور این است که بس کنید از تحت فشار قرار دادن خود برای انجام کاری بر اساس آنچه فکر می کنید باید انجام دهید یا باشید. گفتن این عبارت برای اکثریت قریب بیماران ما صادق است. باید اعتراف کنیم که گهگاه قربانی ظلم "باید" می شویم. "باید" مستلزم تحقیر خود است با گفتن اینکه باید به نوعی متفاوت باشید یا رفتار کنید. پاره ای از بایدهایی که اشخاص با آن بزرگ می شوند می تواند به اقدامات گذشته، حال یا آینده اشاره کند. "باید" دیدگاه های دقیق از خود را به هم می زند و آنها را به انتقاد از خود تبدیل می کند.
تمرین!
برای شناسایی بایدهای خود، آزمون در کاربرگ 5-7 را انجام دهید و در کنار هر فکری که در ذهنتان می گذرد، علامت بزنید.
آنچه که ناتاشا از دنیای روان برداشت کرده (غلبه بر باید)
بایدها فرمان هایی هستند که باید اطاعت شوند. موارد مد نظر بایدهایی هستند که ما وضع می کنیم. قوانین بدون چون و چرایی که خودمان یا دیگران رو مجبور به انجام اون می دانیم. مثال: من باید کارم را به بهترین شکل ممکن انجام بدم. من نباید دل هیچ کسی رو بشکنم.
وقتی توی زندگیمان "باید" مشخص می کنیم، معنایش این می شود که ذهن و روان خودمان را آماده انواع اختلالات و گرفتاری ها می کنیم. خیلی از افسردگی ها، اضطراب ها، خشم های کوبنده، عصبیت ها توی همین "باید ها" ریشه دارند. ما فقط یک نوع "باید" سالم داریم و آن هم باید های اخلاقی است. طبیعتا اشکالی نداره اگر بگیم "باید به فرزندم محبت کنم".
باید هایی که سالها توی ذهنمان جا خوش کردند را بیاوریم روی کاغذ. باور کنید وقتی این کار را انجام دهید یک دفعه جا می خورید! چطور سالهای سال با این همه قانون "من درآوردی" زندگی کرده بودم! به جای اینکه به خودتون بگویید "من نباید آن کار اشتباه را می کردم" یک باور سالم تر را جایگزین کنید: "بهتر بود آن کار اشتباه را نمی کردم. اما من تمام سعی خودم را کردم. من انسانم و هر انسانی حق اشتباه دارد.