بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن کنید. نتیجه را با انجام تمرینات خواهید گرفت.

بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن کنید. نتیجه را با انجام تمرینات خواهید گرفت.

علت ناکام ماندن برخی درمان های افسردگی چیست؟ (مطلب ارسالی)

نظریه سروتونین افسردگی اخیراً زیر سوال رفته است.

اختلال افسردگی عمده را نباید به گونه ای درمان کرد که گویی یک علت واحد دارد.

التهاب عصبی ممکن است در برخی موارد اختلال افسردگی عمده نقش داشته باشد.  

سال گذشته زمانی که مونکریف و همکارانش در روانپزشکی مولکولی به این نتیجه رسیدند، بمبی در روانپزشکی منفجر شد: «پیشنهاد می‌کنیم که زمان آن رسیده است که بپذیریم نظریه سروتونین افسردگی به‌طور تجربی اثبات نشده است». بررسی آنها نشان داد که کمبود علم برای حمایت از این تصور وجود دارد که اختلال افسردگی عمده  به دلیل سطوح پایین انتقال دهنده عصبی سروتونین است. مهمتر از آن، استفاده از داروهای ضد افسردگی طراحی شده برای رفع این کمبود (مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین [SSRIs]) را زیر سوال می برد، حتی اگر این داروها برای ده ها میلیون نفر در طول 35 سال گذشته تجویز شده باشند.

در مطبوعات، نتیجه روشن بود: اگر نظریه سروتونین افسردگی درست نباشد، تجویز این داروها برای بیماران مبتلا به این اختلال اتلاف وقت است.

پزشکان کمی دوسوگراتر بوده اند. علیرغم عدم وجود شواهد تجربی برای حمایت از نظریه سروتونین، ما شاهد کارکرد مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین بوده‌ایم، به‌ویژه زمانی که با روان‌درمانی و تغییرات سبک زندگی همراه می‌شوند. حتی اگر ما به طور کامل نحوه عملکرد این داروها را درک نکنیم، شواهد بالینی وجود دارد که بیماران مبتلا به این اختلال بهبودهایی را تجربه کرده اند.

پس هم کار می کنند و هم  کار نمی کنند؟

بله. از زمانی که داروهای ضد افسردگی در دهه 1950 توسعه یافتند، محققان می‌دانستند که این داروها برای همه کار نمی‌کنند، اثر دارونما می‌تواند به شدت بر نتایج تأثیر بگذارد و بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده (شاید تا 30 درصد) چیزی را دارند که به عنوان «مقاومت به درمان افسردگی» شناخته می‌شود. با توجه به اینکه نرخ پاسخ به داروهای ضد افسردگی معمولی حدود 40 تا 50 درصد است و میزان بهبودی به طور قابل توجهی کمتر است، این امر به شدت نشان می دهد که اختلال افسردگی عمده یک علت ندارد که بتوان آن را اصلاح کرد، نشان می دهد چرا درمان این اختلال بسیار دشوار است و چرا هیچ درمانی هرگز آن را درمان نمی کند.

این موضوع تقریباً در مورد همه شرایط روانپزشکی صادق است، در واقع آنها به ندرت فقط یک علت دارند. بیشتر اوقات، شرایط به دلیل عوامل متعدد روانی، محیطی و بیولوژیکی ایجاد می شود. در حالی که علائم ممکن است از یک بیمار به بیمار دیگر مشابه باشد، علل علائم می تواند به طور چشمگیری متفاوت باشد. درک این عوامل زمینه‌ای برای پزشکان هنگام تصمیم‌گیری در مورد مدل‌های درمانی خاص برای بیماران، بسیار مهم است، زیرا این عوامل تعیین‌کننده کلیدی در پیش‌بینی اثربخشی درمان هستند. به زبان ساده: فقط به این دلیل که یک درمان برای یک بیمار مؤثر است، به این معنا نیست که برای سایرین نیز مؤثر خواهد بود. هر بیمار باید منحصر به فرد درمان شود.

درمان افسردگی «درون زا»

این اختلال که به عنوان اختلالی شناخته می شود که باعث خلق و خوی ضعیف و کاهش توانایی احساس لذت (آنهدونیا) و همچنین چندین علامت دیگر مانند کاهش وزن، بی خوابی، پرخوابی، خستگی و افکار خودکشی می شود، می تواند شادی زندگی را کم کند و سالها زندگی را از بیماران سلب کند. برای برخی، علائم افسردگی می تواند با عاطفه منفی و رویدادهای استرس زای زندگی مرتبط باشد. برخی دیگر ممکن است با ترکیبی از تجربه های نامطلوب دوران کودکی و آسیب پذیری های ژنتیکی دست و پنجه نرم کنند. برای دیگران، هیچ «دلایل» خارجی برای این اختلال وجود ندارد. به نظر می رسد چیزی ذاتی در درون آنهاست. در نتیجه، این نوع اخیر افسردگی، زمانی «افسردگی درون زا» یا «مالیخولیا» نامیده می شد.

حداقل از دهه 1950، بسیاری در حوزه روانپزشکی تصور می‌کردند که این زیرگروه درون‌زای اختلال افسردگی عمده از انواع دیگر اختلالات افسردگی متمایز است و می‌توان آن را با ناهنجاری‌هایی در سیگنال‌دهی انتقال‌دهنده عصبی در واقع تعبیر رایج «عدم تعادل شیمیایی» توضیح داد.

اگر راست میگفتند چه؟ اگر این «عدم تعادل شیمیایی» فقط در زیرمجموعه کوچکی از بیماران مبتلا به افسردگی رخ دهد، اما برای همه بیماران تجویز شود و بدین وسیله داده های گیج کننده را توضیح دهد، چه؟ اگر علت بسیار شایع افسردگی نه به اختلال عملکرد انتقال دهنده های عصبی، بلکه به التهاب عصبی مرتبط باشد، چه؟

التهاب چیست؟

التهاب زمانی رخ می دهد که سیستم ایمنی بدن به آسیب یا عفونت پاسخ دهد. اگر بازوی خود را بخراشید، درد می گیرد، قرمز می شود و حتی ممکن است وقتی لمس کنید گرم باشد. قرمزی و گرما نشانه التهاب است.

به طور معمول، التهاب مشکلی ندارد. در واقع، این یک فرآیند کاملا ضروری است زیرا با پاکسازی عفونت ها، محرک ها و سلول های مرده یا آسیب دیده از آسیب بیشتر به سلول ها جلوگیری می کند. پس از برطرف شدن آسیب، التهاب از بین می رود و همه چیز به حالت عادی باز می گردد. این درست است که التهاب می تواند ناشی از چیزی باشد که موضعی است مانند خراش روی بازو یا عفونت باکتریایی جزئی یا چیزی سیستمیک تر، مانند استرس اکسیداتیو.

استرس اکسیداتیو، التهاب و التهاب عصبی

استرس اکسیداتیو یک پدیده طبیعی است و زمانی رخ می‌دهد که رادیکال‌های آزاد در طی فرآیندهای عادی (هضم غذا، تنفس، تبدیل چربی به انرژی و غیره) آزاد می‌شوند و این رادیکال‌های آزاد معمولاً توسط سیستم ایمنی بدن از بین می‌روند؛ با این حال، سیستم ایمنی محدودیت‌های خود را دارد و به دلیل رژیم غذایی ضعیف، خواب محدود، کمبود ورزش و قرار گرفتن در معرض آلودگی می‌تواند تحت فشار اکسیداتیو قرار گیرد. نتیجه، التهاب سیستمیک مزمن است که پروتئین های پرواکسیدانی تولید می کند که باعث استرس اکسیداتیو بیشتر و در نتیجه باعث التهاب بیشتر می شود.

در حالی که سیستم‌هایی در بدن وجود دارند که برای سرکوب این چرخه معیوب طراحی شده‌اند (مانند سیستم اندوکانابینوئید)، اما می‌تواند از کنترل خارج شده و در نهایت بر مغز تأثیر بگذارد. التهاب مداوم در نهایت باعث نفوذپذیری سد خونی مغزی می شود و اجازه عبور سلول های پیش التهابی را می دهد که سیستم ایمنی را در مغز فعال می کنند و منجر به التهاب عصبی می شود.

علاوه بر مرکزیت پاتوفیزیولوژی تخریب عصبی و اختلالات عصبی متعدد، شواهد در حال افزایش نشان می دهد که التهاب عصبی منجر به تجربه ذهنی علائمی مانند اضطراب و افسردگی می شود؛ علاوه بر این، تحقیقات نشان می دهد که برخی از موارد اختلال افسردگی عمده ممکن است با هدف قرار دادن و کاهش التهاب عصبی درمان شوند.

همانطور که این یافته ها جالب و بالقوه پیشگامانه هستند، واقعیت این است که اختلال افسردگی عمده یک بیماری چند بعدی است. حتی اگر مشخص شود که التهاب عصبی یکی از دلایل آن است، این فقط یکی از بسیاری از موارد است؛ بنابراین، داروهای ضد التهابی که التهاب عصبی را هدف قرار می‌دهند، تنها برای زیرمجموعه‌ای از افراد در بهترین حالت کار می‌کنند. همانطور که پیچیدگی افسردگی را بهتر درک می کنیم، بسیار مهم است که این ضرب المثل قدیمی را به خاطر بسپاریم که «بیمار را درمان کنید نه بیماری را».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد