بخش دوم: تفکر درباره تفکر: فکر درمانی
افراط اندیشی نه تنها بر آرامش شما بلکه بر روابط و اثربخشی شما نیز تأثیر می گذارد. اگر کنترل نشود، میتواند باعث استرس، اضطراب و حتی افسردگی شود و روابط را به بحثهای بیپایان و انتخابهای آسان را به معماهای پیچیده تبدیل کند.
فصل های این بخش به شما کمک می کنند تا به یک کارآگاه فکری تبدیل شوید. در فصل 5، درمی یابید که چگونه افکار خود را از نظر تحریف بررسی کنید. سپس، در فصل 6، افکار مخدوش را تحت پیگرد قرار داده و آنها را بازپروری می کنید. فصل 7 به شما نشان میدهد که چگونه برخی از باورها، دیدگاه شما را نسبت به خود، جهان و آیندهتان تیره و منحرف میکنند، همانطور که عینک با نسخهای اشتباه دید طبیعی را مختل مینماید. ما ابزارهایی را برای تنظیم مجدد لنزهای زندگی شما ارائه می دهیم تا پیرامون خود را واضح تر ببینید. در نهایت، در فصل 8، شما این فرصت را دارید که ذهن آگاهی و پذیرش را تمرین کنید و تکنیک های بیشتری برای مدیریت افکار ناراحت کننده در اختیار خواهید داشت.
آنچه که افسانه از دنیای روان برداشت کرده (افسردگی مداوم یا مزمن یا دیستایمی)
اختلال دیستایمی که به آن بیماری افسردگی خفیف یا مزمن نیز گفته می شود، یک نوع افسردگی طولانی مدت است. در صورت ابتلا به آن ممکن است فرد علاقه خود را به فعالیت های عادی روزمره از دست داده، احساس نا امیدی، عدم توانایی و اعتماد به نفس پایین و احساس بی لیاقتی کند. این احساسات سال های طولانی ادامه پیدا می کنند و می تواند به طور قابل توجهی در روابط، تحصیلی، کار و فعالیت های روزانه فرد اختلال ایجاد کند. فرد مبتلا به اختلال افسردگی،گاهی حتی در مواقع خوشحال کننده هم نمی تواند احساس خوشبختی کند. به دلیل طولانی مدت بودن اختلال دیستایمی، مقابله با علائم افسردگی می تواند چالش برانگیز باشد، اما ترکیبی از روان درمانی و دارو در معالجه این بیماری موثر است.
مهمترین علائم افسردگی: خوابیدن زیاد، احساس ناامیدی، خستگی و کمبود انرژی، تغییرات در اشتها، مشکل در تمرکز، ناتوانی در احساس شادی، کنارهگیری از اجتماع، احساس غم و اندوه، بیعلاقگی به فعالیتهایی که قبلا از آن لذت میبرد، عصبانیت و تحریکپذیری، احساس گناه، عزتنفس پایین، مشکلات خواب.
_________________________________________________________
فهرست مقدمه این کتاب
--------------
همه مطالب:
علائم افسردگی در میانسالی (مطلب ارسالی )
افسردگی در میانسالی
آیا شما هم به دورهی میانسالی (40 تا 60 سالگی) رسیدهاید و احساس میکنید دیگر توان کافی برای ادامهی زندگی ندارید؟ شاید برخی از اشتباهات و شکستهای گذشتهی شما روی هم انباشته شده باشند و دردهای مزمن، زندگی شما را سخت کرده باشد. ممکن است امید، هیجان و انگیزهی جوانی در شما از بین رفته باشد و در حالت یأس و ناامیدی قرار گرفته باشید. این علائم میتواند نشاندهندهی بحران میانسالی باشد که فقط مرحلهی دیگری از زندگی، مانند کودکی، نوجوانی یا پیری است و یا میتواند چیزی بیشتر از بحران میانسالی و دچار شدن به افسردگی در میانسالی باشد که یک وضعیت پزشکی است و این نوع افسردگی نیاز به درمان دارد.
افسردگی در میانسالی میتواند ناشی از بسیاری از موقعیتهای زندگی باشد که برخی از رایج ترین آنها شامل آسیبهای جسمانی، شکستها، تغییر روابط با فرزندان و یا والدین است.
تفاوت افسردگی در میانسالی و بحران میانسالی
درحالی که بحران میانسالی را میتوان یک مرحلهی طبیعی از زندگی دانست که برخی افراد آن را تجربه میکنند و برخی دیگر نه، افسردگی در میانسالی یک بیماری جدی و گاهی مزمن است که زندگی را مختل میکند و اجازه نمیدهد فرد به راحتی کارهای خود را انجام دهد.
برخی از تفاوتهای افسردگی در میانسالی و بحران میانسالی:
افسردگی درمیانسالی یک وضعیت پزشکی است که با فهرستی از معیارهای مشخص، قابل تشخیص خواهد بود، این درحالی است که بحران میانسالی یک وضعیت پزشکی یا روانپزشکی شناخته شده نیست.
افسردگی ممکن است در هرسنی به خصوص برای نوجوانان رخ دهد اما بحران میانسالی فقط برای افراد مسنتر اتفاق میافتد.
درمان افسردگی در میانسالی ممکن است با مصرف دارو و تغییر سبک زندگی باشد، این درحالی است که بحران میانسالی با ایجاد احساس آرامش ممکن است خود به خود از بین برود.
افسردگی درمیانسالی ممکن است علائم پایدارتر و شدیدتری داشته باشد اما بحران میانسالی ممکن است در همان محدودهی سنی (40-60) برای افراد میانسال، به صورت موقت اتفاق بیوفتد و بعد از بین برود.
افسردگی اغلب توسط ترکیبی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی ایجاد میشود اما بحران میان سالی به دلیل ارزیابی مجدد یک فرد از زندگی خود با افزایش سن، ایجاد میشود.
علائم افسردگی در میانسالی
افرادی که افسردگی درمیانسالی را تجربه میکنند، به دلیل اینکه نسبت به گذشته کمتر کار میکنند احساس ناراحتی میکنند، انرژی و انگیزهی کمی دارند، علاقهی خود را نسبت به فعالیتها و روابط اجتماعی که قبلاً داشتهاند، از دست میدهند و با مشکلاتی برای خوابیدن روبهرو میشوند. این علائم ممکن است نگرانکننده باشد و بر توانایی فرد برای کار یا عملکرد روزانهاش تأثیر بگذارد، نگران کنندهتر این است که گاهی اوقات این علائم میتواند منجر به خودکشی شود.
بحران میانسالی
میانسالی تقریباً بین 40 تا 60 سالگی اتفاق میافتد. یکی از باورهای رایج درمورد این مرحله از زندگی این است که باید انتظار داشته باشید در مورد هویت شخصی خود، انتخابهایی که در زندگی داشتید و مرگومیر خود با آشفتگی و بیقراری روبهرو شوید. این چیزی است که به آن بحران میانسالی میگویند.
برخی از مردان میانسال برای اینکه حس جوانی را به دست بیاورند، ماشینهای لوکس میخرند، با همسرشان جروبحث میکنند و یا حتی به ازدواجشان پایان میدهند. برخی دیگر از افراد نیز با رسیدن به میانسالی با استرسهای جدیدی مواجه میشوند، ممکن است از مسیر شغلی خود که تا به حال داشتند، پشیمان شوند، نگران کاهش توانایی و نیروی بدنشان باشند یا از خواستههایی که نتوانستهاند به آنها برسند، ناراحت باشند. بسته به شرایط و دیدگاه افراد، میانسالی میتواند یک زمان ناراحتکننده و استرسزا باشد اما یادگیری علائم و علل بحران میانسالی میتواند به شما کمک کند تا راههای مقابله با استرسهای رایجی که در این دوران از زندگی شما به وجود میآیند را شناسایی کنید و دورهی میانسالی خود را به دورهای شاد و لذتبخش تبدیل کنید.
دلایل بحران میانسالی
تغییرات فیزیکی و جسمانی: ممکن است شما دیگر مثل سابق نباشید، ممکن است بیشتر از قبل بیمار شوید و از لحاظ سیستمایمنی بدنتان دچار ضعف شده باشد. یا ممکن است در میانسالی به بیماریهایی مثل فشارخون، قند بالا و دیابت، دچار شوید. این تغییرات فیزیکی میتواند باعث شود که شما نسبت به آینده احساس ناامیدی یا ترس داشته باشید.
تغییر شرایط خانواده: در میانسالی بسیاری از پدر و مادرها سندروم خانهی خالی را تجربه میکنند. به این معنا که زمانی که فرزندانشان از خانه بیرون میروند، احساس غم و اندوه به سراغشان میآید. همچنین ممکن است تغییراتی در روابط با والدین خود تجربه کنید، ممکن است والدین شما به کمک و مراقبت نیاز داشته باشند و ایفای نقش پرستار برای والدین سالخورده میتواند از نظر جسمی و روحی استرسزا باشد. مرگ پدر یا مادر میتواند شرایط را در وضعیت خیلی بدی قرار دهد.
تغییرات شغلی: یک نظرسنجی در سال 2019 نشان داد که به طور میانگین بیشتر افرادی که شغل خود را تغیر دادهاند، در سن ۳۹ سالگی این کار را انجام دادهاند. بسیاری افراد با وارد شدن به میانسالی به این فکر میافتند که شغل یا حرفهی خود را عوض کنند و روبهرو شدن با موقعیت جدید و راههای جدید برای آنها استرسزا خواهد بود.
تغییرات در وضعیت مالی: اگر یک فرد میانسال هستید، ممکن است فکر کنید لازم است برای مراقبت از والدین خود پول بیشتری خرج کنید، اما از طرف مقابل شاید بخواهید در این سن امنیت مالی بیشتری داشته باشید و پول بیشتری پسانداز کنید. به خصوص اگر فرزندی داشته باشید که مشکلات مالی را تجربه میکند، ممکن است با استرس بیشتری دستوپنجه نرم کنید. تحقیقات نشان میدهد احتمال مبتلا شدن به افسردگی در میان سالی، زمانی که آیندهی اقتصادی فرزندان درخطر باشد، بیشتر میشود.
تجربیات دوران کودکی به عنوان یک عاملخطر: برخی از تجربیات دوران کودکی میتواند سلامتی را حتی در میانسالی به خطر بیاندازد. این تجربیات ممکن است به بحران میانسالی یا افسردگی در میانسالی منجر شود. به عنوان مثال تجربهی مرگ والدین در کودکی میتواند احتمال افسردگی در میانسالی را افزایش دهد. بزرگ شدن در فقر، رفتار بد والدین با شما و یا طلاق آنها میتواند اثرات منفی مشابهای داشته باشد.
مشکلات در روابط با همسر: پژوهشهای مختلف نشان دادهاند که کیفیت رابطه عاطفی نقش به سزایی در معنادار بودن زندگی دارد. فرد میانسالی که از رابطه عاطفی خود رضایت کافی ندارد و خود را در آن ناکام میبیند، احتمال خیلی بیشتری وجود دارد که بحران میانسالی را جدیتر تجربه کند. در صورتی که شما هم گرفتار این احساسها هستید، پیشنهاد میکنیم بیشتر درباره رابطهتان، راههای بهبود آن و کلاً گزینههای پیشرویتان درباره آن بخوانید و آگاهیتان را بیشتر کنید.
تنهایی: داشتن فرزند برای برخی از زنان از نظر تکاملی و اجتماعی، یک نیاز جدی و مبرم در دورهی میانسالی در نظر گرفته میشود. به طوری که اگر به هر دلیلی در این سن فرزند نداشته باشند، نوعی خالی بودن را در زندگی خود تجربه میکنند. این حالت وقتی تشدید میشود که فرد در رابطه عاطفی هم حضور نداشته باشد. از آنجا که این یک مسئله بسیار عمیق است، در صورتی که به آن دچار شدید، بهتر است درباره آن با یک رواندرمانگر (یا دستکم، یک دوست صمیمی و همدل) گفتوگو کنید.
بحران میانسالی در زنان
مهمترین تفاوت بحران میانسالی در زنان و مردان، تغییرات هورمونی است که زنان تجربه میکنند. با ورود زنان به دورهی یائسگی، استروژن و پروژسترون کاهش مییابد و باعث تغییرات فیزیولوژیکی در آنها میشود که شامل، اختلالاتی در خواب، تغییراتی در خلقوخو و میلجنسی میشود. ممکن است زنان در این دوره احساساتی مبهم و نامعلوم را تجربه کنند. این احساسات بیشتر زمانی رخ میدهد که والدین خود را از دست داده یا شغل و حرفهی خود را تغییر داده باشند.
بحران میانسالی در مردان
بحران میانسالی در مردان زمانی اتفاق میافتد که آنها مدام درباره مرگ خود فکر میکنند و از خود میپرسند که آیا تمام کارهایی که میخواستند انجام بدهند را انجام دادهاند یا نه. برای یک مرد 50 ساله، بحران میانسالی اغلب با مرور مداوم خواستهها و اهدافی که در این سن برای خود تعیین کرده بود، مشخص میشود. او ممکن است احساس کند هدف و اعتماد به نفس خود را از دست داده و از چیزهایی که در زندگی به دست آورده راضی نیست. بحران میانسالی در مردان میتواند ناشی از وقایع مختلفی مثل ترس از دست دادن سلامتی خود، مسئولیت داشتن فرزند، شاهد روزبهروز بزرگتر شدن فرزند بودن، ترک خانه و خانواده توسط فرزند یا از دست دادن شغل باشد.
این دوره میتواند زمان سختی برای عزیزان و اطرافیان یک مرد میانسال باشد زیرا ممکن است نشانههایی از بی ثباتی عاطفی یا حتی خشونت از خود نشان دهد. برخی ازاین افراد سعی میکنند با داشتن رابطه با زنان جوان و زیبا، قمار کردن یا خرج مقدار زیادی پول از احساس نارضایتی و ناراحتی خود فرار کنند.
درمان افسردگی در میانسالی
همانطور که با هم مرور کردیم، افسردگی در میانسالی میتواند علل مختلفی داشته باشد.
افسردگی کم شدت: اگر گرفتار افسردگی نیستید که چه عالی. اگر گرفتار یک غم کماثر هستید، شاید با برخی رفتارها نظیر مطالعه و تغییر سبک زندگی بتوانید آن را بهبود دهید. برخی کارهای ساده که میتوانید انجام دهید تا به افسردگی درمیانسالی دچار نشوید.
به خاطر داشته باشید که مرور مداوم گذشته و شکستها و … حال شما را بیشتر بد میکند. بد نیست در کنار ناکامیها، به خاطر داشته باشید که هیچ کس نمیتواند یک زندگی تمام و کمالی داشته باشد.
سعی کنید دوستان جدیدی برای خود پیدا کنید و زمانی را با آنها بگذرانید. ما در دورهی میانسالی رابطههایمان را از دست میدهیم به دلایل مختلف. پس لازم است این توانایی را داشته باشیم که رابطههای تازه بسازیم. در غیر اینصورت تنها خواهیم بود. به این فکر کنید که کجاها میتوانید رابطههای تازه بسازید. رابطههای خانوادگی، دوستانه، کاری، ورزشی و … که در آن نوعی پیوند مشترک میان شما با دیگران وجود داشته باشد.
زندگی عاطفیتان را رها نکنید. اگر فکر میکنید در رابطه عاطفیتان مشکلی دارید، حتماً به دنبال راه حلی برایش باشید. دربارهاش بخوانید و با شریک عاطفیتان درباره آن صحبت کنید.
اوقاتی را بیرون از خانه به گشتوگذار و خرید اختصاص دهید.
اگر تواناییاش را دارید ورزش کنید. نقش ورزش برای غلبه بر افسردگی سالهاست که اثبات شده است.
عادات غذایی سالم ایجاد کنید. رژیم غذایی سالم سرشار از فیبر و خالی از اسیدهای چرب و … ، روی سلامت روان اثرگذار است.
افسردگی قابلتوجه: گاهی کار به این سادگی حل نمیشود و لازم است با یک متخصص روانشناس (رواندرمانگر) جلساتی داشته باشید تا عمیقتر به آن بپردازید.
افسردگی بحرانی: گاهی هم ممکن است افسردگی آنقدر شدید شده باشد که برای غلبه بر آن به دارودرمانی نیاز باشد. در هر صورت، اگر دیدید به تنهایی نتوانستید بر آن غلبه کنید، زمان را از دست ندهید. به سراغ متخصص بروید تا سالهای پیشروی زندگی برایتان لذتبخشتر شود.