هرکسی پیش فرض های بی چون و چرای خاصی در مورد زندگی دارد. بسیاری از فرضیات نسبتا مفید هستند. برای مثال، ایده بدی نیست که فرض کنیم روز به دنبال شب می آید، مالیات باید پرداخت شود، غذا در فروشگاه های مواد غذایی قرار دارد، اکثر رانندگان پشت چراغ قرمز توقف می کنند. زیر سوال نبردن این مفروضات زندگی را کارآمدتر می کند. به این فکر کنید که اگر هیچ کس تصور نمی کرد که قرمز به معنای توقف و سبز به معنای رفتن است، ترافیک چقدر شلوغ می شد. یا در نظر بگیرید که اگر غذا را در فروشگاههای لوازم التحریر، مدارس و کتابخانهها جستجو می کردیم، چقدر وقت تلف می شد.
لنزهای زندگی انواع خاصی از مفروضات بی چون و چرا هستند. این فرضیات یا باورها احساس شما را نسبت به خودتان و چیزهایی که برایتان اتفاق میافتد را رنگ میدهند. به عنوان مثال، ممکن است از دریچه زندگی کمال گرا نگاه کنید و بنابراین معتقد هستید که باید همیشه کامل باشید. یا شاید شما لنز آسیب پذیری دارید و بنابراین تصور می کنید که جهان مکان خطرناکی است. همانطور که فرضیات (یعنی لنزهای زندگی) را بررسی می کنیم، می بینید که آنها پایه و اساس ناراحت کننده ترین احساسات شما را تشکیل می دهند، مانند افسردگی، اضطراب، نگرانی، تحریک پذیری، دلهره و حتی خشم.
بخاطر بسپار!
لنزهای زندگی مضامین یا مفروضات گسترده ای هستند که شما بر اساس آنها زندگی می کنید. این مضامین مستقیماً بر انواع افکار شما تأثیر میگذارند و به نوبه خود بر احساس شما نسبت به آنچه برای شما اتفاق میافتد تأثیر میگذارند. هر لنز زندگی را می توان با انواع مختلفی از رویدادها فعال کرد.
مثال!
خانم سارا و آقای دایان پرستار در یک بیمارستان محلی هستند. هر دوی آنها برای کار مدیریتی درخواست می دهند. اگرچه سارا و دایان هر دو واجد شرایط هستند بخش پذیرش، پرستاری از بیمارستان دیگری را انتخاب می کند. سارا با عصبانیت واکنش نشان میدهد و میگوید: «من لیاقت آن کار را داشتم. بخش پذیرش حق نداشت آن شغل را به کس دیگری بدهد. من با الاغی که شغلم را ربوده همکاری نخواهم کرد.»
واکنش دایان کاملا متفاوت است. او احساس غمگینی میکند و میگوید: «مطمئنم که آنها تصمیم درستی را برای انتخاب شخص دیگری گرفتهاند. سرپرستم نباید به من اجازه می داد که برای این شغل درخواست بدهم. من استعداد مدیریتی ندارم.»
سارا و دایان لنزهای زندگی متفاوتی دارند. سارا دارای لنز زندگی استحقاق است. او معتقد است که همیشه لایق بهترین ها هست و در این مسیر فقط به خود و خواستههایش فکر میکند. سارا احساس می کند که دنیا به او مدیون است و اگر چیزی بخواهد، باید مال او باشد. از سوی دیگر، دایان لنز زندگی بی کفایتی را دارد. او فکر می کند که به اندازه کافی خوب نیست و دیگران از او مهارت و استعداد بیشتری دارند. دایان تصور می کند که نمی تواند این کار را انجام دهد، حتی اگر سرپرستش به او گفته که توانایی و پیشینه مناسبی دارد.
رویداد مشابه را با افکار مختلف و احساسات متفاوت ملاحظه کردید. لنز زندگی سارا وقتی نیازهایش برآورده نشود او را مستعد تنش و عصبانیت میکند. وقتی که کفایت دایان زیر علامت سوال میرود، لنز زندگی بی کفایتی او را به سمت افسردگی سوق می دهد.
سارا و دایان از لنزهای زندگی خود در بسیاری از رویدادهای مختلف زندگی خود استفاده می کنند. به عنوان مثال، زمانی که هر دو در یک ترافیک غیرمنتظره گرفتار می شوند، رویداد را از طریق عینک زندگی خود می بینند و بنابراین افکار و احساسات متفاوتی را تجربه می کنند. لنز زندگی حق به جانبی (استحقاق) سارا او را به سمت احساس خشم و افکاری از این قبیل سوق می دهد: «هیچکس در این شهر رانندگی بلد نیست. کی به این احمقها گواهی رانندگی داده!» دایان، که از دریچه زندگی بی کفایتی نگاه می کند و خود را سرزنش می کند: «باید زودتر حرکت میکردم. چرا امروز صبح به گزارش ترافیک گوش نکردم؟ من آدم ناشی و احمقی هستم!"
با شرح کمی از لنزهای زندگی، زمان آن رسیده است که نگاهی بیندازیم که کدام لنزها ممکن است بر شما و زندگی شما تأثیر بگذارند. به هر حال، تغییر احساس شما با شناسایی لنزهای زندگی مشکل ساز شما شروع می شود. اگر از لنزهای زندگی خود آگاه نباشید، نمی توانید کاری در مورد آنها انجام دهید.
تمرین!
پرسشنامه ای در کاربرگ 7-1 طراحی شده است تا مشخص کند کدام لنزهای زندگی ممکن است برای شما مشکل ایجاد کنند. بعد از اینکه آنها را شناسایی کردید، کمی بیشتر در مورد نحوه کار با آنها و خاستگاه آنها و عملکرد شما خواهیم گفت. قبل از شروع علامت گذاری لنزهای زندگی در کاربرگ، نکات زیر را در نظر بگیرید:
تا حد امکان صادقانه پاسخ دهید. گاهی اوقات، مردم به جای پاسخ دادن با ارزیابی صادقانه از خود، به آن گونه که فکر می کنند که «باید» پاسخ دهند، جواب می دهند. خودفریبی مفید نیست.
وقت خود را صرف فکر کردن در مورد رویدادها و موقعیت های مختلفی کنید که برای شما اتفاق افتاده و مربوط به لنزهای مربوطه است. به عنوان مثال، در پاسخ به سوالاتی در مورد ترس از رها شدن و ترس از صمیمیت، در مورد احساس و واکنش خود فکر کنید. شما نباید در این تکلیف عجله کنید.
پاسخ شما بر اساس احساس و واکنشتان نسبت به هر لنز باشد. به عنوان مثال، اگر اغلب احساس بی کفایتی میکنید، اما در ذهن خود میدانید که واقعاً بی کفایت نیستید، بر اساس احساس خود پاسخ دهید.تا کفایت شما مورد بررسی قرار گیرد.
نگران تناقض ها نباشید. در کاربرگ 7-1 عدسی های زندگی مخالف، روبروی هم قرار می گیرند مثل دو کاندید انتخابات به بحث میپردازند. ممکن است متوجه شوید که هر از گاهی از هر دو لنز استفاده می کنید. به عنوان مثال، اگر شما یک کمال گرا هستید، از سویی ممکن است اغلب احساس بی کفایتی کنید. یا اگر به طور معمول احساس می کنید بی کفایتی میکنید، از سویی ممکن است در مواقعی که نیازهای شما برآورده نشده و حق به جانب باشید و احساس خشم و عصبانیت کنید. مردم اغلب لنزهای خود را تعویض می کنند، بنابراین اگر کمی متناقض به نظر می رسید نگران نباشید.
بر اساس لنز خود پاسخ دهید. اگر میبینید بخشهایی از توضیحات مربوط به شماست، زیر قسمتهای متناسب خطکشی کنید و از نظر تعداد دفعاتی که برای شما اعمال میشوند، به خودتان امتیاز دهید.
برای رتبه بندی دفعات خود از مقیاس 1 تا 5 استفاده کنید
امتیاز 1: اگر لنز تقریبا هرگز شما را توصیف نمی کند
امتیاز 2: اگر گاه و بیگاه شما را توصیف می کند
امتیاز 3: اگر گاهی اوقات شما را توصیف می کند
امتیاز 4: اگر معمولاً شما را توصیف می کند
امتیاز 5: اگر تقریباً همیشه شما را توصیف می کند
_________________________________________________________
فهرست فصل هفتم این کتاب
--------------
همه مطالب: