بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن کنید. نتیجه را با انجام تمرینات خواهید گرفت.

بگو مگو در افسردگی و اضطراب

آیا شما بیش از حد نگران و غمگین می باشید؟ خبر خوب! شما می توانید بر این مشکلات غلبه کنید.از این کتاب به عنوان مکملی برای مشاوره استفاده نماِئید. برای تسهیل به برگه ها مراجعه و از اولین مطلب شروع به خواندن کنید. نتیجه را با انجام تمرینات خواهید گرفت.

چگونه می توان زمان بحران وجودی را تشخیص داد؟ (مطلب ارسالی)

به احتمال زیاد همه ی ما در برهه ای از زندگی، در راستای “من دچار یک بحران وجودی شده ام” حرفی گفته ایم. این مفهومی است که کاملا با آن آشنا هستیم و معمولا در مسیر شناخت و درک آن متوقف نمی شویم و فکر می کنیم که: “بحران وجودی چیست؟ از کجا بفهمم که بحران وجودی دارم؟ چگونه می توانم بر آن غلبه کنم؟ ” 

 

بحران وجودی چیست؟

بحران وجودی به مجموعه ی احساسات و سوالاتی گفته می شود که با معنا و هدف زندگی مان در ارتباط است و ما در یافتن پاسخ برای آن سوالات و احساسات، دچار مشکل شده باشیم.

این می تواند باعث احساس گیر افتادن ما شود و ندانیم چگونه باید پاسخ دهیم! یا اینکه کدام راه را برویم و حتی اگر این احساسات ادامه یابد یا بدتر شود، می تواند زندگی ما را به روشی منفی تحت تأثیر قرار دهد.

پس با این وجود، بحران های وجودی اغلب می توانند با تأثیر منفی بر زندگی فرد همراه باشند و ما تأثیر مثبتی را که می تواند داشته باشد، فراموش می کنیم.

بحران وجودی احساسات وجودی خاصی را نشان می دهد که از رابطه بین “من” و دیگران (جهان، یک شخص) ناشی می شود. آنها می توانند هم فشرده کننده ی زندگی باشند و هم امکانات جدیدی را نشان دهند.

یک بحران وجودی به این معنی است که ما این فرصت را داریم که با ارزش ها، معنا و هدف خود و آنچه که می خواهیم در زندگی خود بسازیم؛ ارتباط بگیریم. این بحران می تواند به ما کمک کند تا اقدامات و جهت دهی خود را ارزیابی و برنامه ریزی کنیم و تطبیق دهیم تا زندگی مورد علاقه و مورد نظر خود را داشته باشیم و از آن راضی باشیم.

یک بحران وجودی از بحران های دیگر متمایز می شود. در این که یک بحران وجودی شامل درگیری ها و اضطراب های درونی است که همراه با مسئولیت پذیری انسان، استقلال، آزادی، مسائل مربوط به هدف و تعهد است.

مرگ، بی معنی بودن، آزادی (مسئولیت) و انزوا که باعث مشکلات روانی می شود و هیچ جواب نهایی ندارد. بحران وجودی به عنوان لحظه ای تعریف می شود که در آن فرد بنیان های زندگی خود را زیر سوال می برد: آیا زندگی او معنا، هدف یا ارزشی دارد.

جنبه های یک بحران وجودی به اجزای اساسی تقسیم شدند: عاطفی، شناختی و رفتاری. اونیل و بوگارد ماهیت رنج خود را اینگونه توصیف می کند: “من همیشه یک غریبه خواهم ماند، که هرگز احساس نمی کنم خانه ی خود را پیدا کرده ام. کسی که هرگز متعلق به کسی نخواهد بود.”

آیا بحران های وجودی رایج هستند؟

حقیقت این است که بحران های وجودی شایع تر از آن چیزی است که شما فکر می کنید، و از نظر سن و جنسیت محدودیتی ندارند. هر کس می تواند در هر زمانی بعد نوجوانی بحران وجودی را تجربه کند.

چرا اینقدر رایج هستند؟ خوب، این اتفاقات معمولاً هر زمان که ما – به عنوان یک انسان – در زندگی خود با شرایطِ تغییر یا تغییراتی روبرو می شویم که سازگاری با آن برای ما دشوار است، یا این سوال را برای ما ایجاد می کند که؛ واقعا این مسیریست که می خواهم زندگیم به آن سمت برود؟

اینکه آیا این تغییرات و انتقالات مورد انتظار هستند یا نه، ممکن احساس کنیم محدودیت هایی داریم که باعث می شود مسیری را که در زندگی ما ایجاد می کند را زیر سوال ببریم.

چگونه می توان زمان بحران وجودی را تشخیص داد؟

هنگامی که یک بحران وجودی را تجربه می کنید، احساس گمشدگی، ناآرامی و معمولاً ارتباط با ارزش ها و هدف زندگی مان بسیار معمول است. ممکن است شما چنین احساسی داشته باشید و هنوز در مورد اینکه آیا این بحران برای شما مفید و مناسب است سوال کنید. در اینجا 5 نشانه وجود دارد که شما ممکن است یک بحران وجودی را تجربه کنید:

نگرانی مداوم

شما ممکن است افکار و افسردگی وجودی را تجربه کنید تا آنجا که  قادر به کنار گذاشتن آنها در طول زندگی روزمره نباشید.

علائم اضطراب و افسردگی

اینها نتیجه ی این نگرانی مداوم است. افکار ما، احساساتی را که احساس می کنیم و پاسخ بدن ما را به این احسسات تعیین می کنند. بنابراین، این افکار تکراری احساس اضطراب و ناراحتی در ما ایجاد می کند.

به همین دلیل است که متأسفانه ، اگر اجازه بدهید که از کنترل خارج شوند، بحران های وجودی می توانند به سلامت روانی ما آسیب برسانند.

کاهش انگیزه

اساس انگیزه ی ما در “چرا”ی ما نهفته است، چرا ما کاری را انجام می دهیم؟ اگر ما “چرا”ی خود را زیر سوال ببریم و احساس کنیم که هنوز جواب را نمی دانیم، ممکن است در نتیجه ی این مشکل وجودی دچار کمبود انگیزه شویم.

سطح انرژی کم

انرژی ما می تواند به دلیل متغیرهایی مانند خلق و خو، خواب و رژیم غذایی کاهش یابد. اگر خلق و خوی ما پایین باشد، به اندازه ی فعالیت های معمول خود انرژی لازم و حرکت مورد نیاز را نخواهیم داشت. هرچه حرکت و فعالیت کمتری داشته باشیم، برخاستن و انجام آن کار دشوارتر است و بنابراین ، انرژی کمتری نیز خواهیم داشت.

اگر یک الگوی خواب نامنظم داشته باشیم یا یک رژیم غذایی نامتعادل داشته باشیم، سطح انرژی ما تحت تأثیر قرار می گیرد. خواب و رژیم غذایی خود را به عنوان یک اولویت در نظر بگیرید، زیرا می تواند سلامت روانی شما را به همان روشی که بسیاری از متغیرهای دیگر تعیین می کنند، تعیین کنند.

کاهش فعالیت های اجتماعی

روابط اجتماعی ما بخشی اساسی از احساس حمایت و ارتباط ماست و فقدان آن می تواند احساس تنهایی و قطع ارتباط با ما را ایجاد کند، که علائم اضطراب و افسردگی را به همراه دارد.

دلایل بحران وجودی چیست؟

علل بحران وجودی بسته به زندگی، شرایط، ارزش ها و خواسته ها از فردی به فرد دیگر متفاوت است. در اینجا چند موقعیت وجود دارد که می تواند باعث ایجاد یک بحران وجودی شود:

تغییرات بزرگ در زندگی

این می تواند شامل لیست بسیار بزرگی از امکانات، از داشتن اولین فرزندتان تا مهاجرت به کشور جدید باشد. قرار نیست هر تغییر بزرگی یک بحران وجودی ایجاد کند، و به شخص بستگی دارد، بنابراین چه چیزی تعیین می کند که آیا ما با یک تغییر خاص این مسئله را تجربه کنیم یا نکنیم؟

اینکه آیا تغییر زندگی باعث ایجاد بحران وجودی می شود یا نه، بر اساس معنایی که این تغییر در جهت و هدف ما دارد، تعیین می شود. اگر تغییر مطابق با هدف ما نباشد یا اگر ما را زیر سوال ببرد، ممکن است یک بحران وجودی را تجربه کنیم.

تحولات (بحران)غیرمنتظره

این شبیه یک تغییر بزرگ زندگی است، اما یک تحول غیرمنتظره یک تغییر برنامه ریزی نشده است. به عنوان مثال، ما از شغلی اخراج می شویم که فکر می کردیم خیلی پیشرفت کرده ایم یا برنامه های زندگی ما به علت غیرقابل اجتنابی متوقف شده اند.

احساس عدم رضایت از جهت زندگی خود

این می تواند در هر شرایطی اتفاق بیفتد. هر زمان که ما برای تجزیه و تحلیل زندگی خود متوقف می شویم و متوجه می شویم که دیگر نمی خواهیم به یک مسیر خاص برویم.

به عنوان مثال، ممکن است متوجه شویم که حرفه ی ما دیگر هدف ما را برآورده نمی کند و برای اینکه دوباره احساس خوشبختی کنیم، به چیز دیگری نیاز داریم.

احساس عدم کنترل

از دست دادن کنترل می تواند این احساس را در ما ایجاد کند که گویی در وسط جریان رودخانه ای شدید قرار داریم و نمی توانیم چیزی را برای حفظ و پایداری روی سطح آب بودن، نگه داریم.

این احساس عدم کنترل می تواند باعث شود که ما احساس کنیم که ما کنترل هیچ بخشی از زندگی خود را نداریم و قادر نیستیم که به هر جهتی که مایلیم برویم و این تنها راهی ست که ما را به خود جلب می کند.

فقدان

از دست دادن شخصی که برای ما عزیز است یا از دست دادن یک رابطه، می تواند یک بحران وجودی ایجاد کند، به ویژه هنگامی که این شخص یک ستون اساسی در زندگی ما بوده باشد.

بنابراین، می توان تصور کرد که از دست دادن روابط، تغییر روابط، می تواند انزوای افراد را افزایش دهد و تجربه یک بحران وجودی را پیچیده کند.

بحران وجودی با مشکلات بهداشتی مشخص می شود. بحران وجودی ذاتی، می تواند ظهور روان رنجوری را که باعث علائم روانشناختی، جسمی و تردیدهای شفاهی در جوهر وجودی است، تسریع کند.

تحقق غایت خود

ویژگی اصلی بحران وجودی آگاهی شدید از محدودیت خود است. من همیشه می دانستم که روزی خواهم مرد اما اکنون به دلیل بیماری خود، مواجه شدن با مرگ را تجربه کرده ام. این تفاوت زیادی ایجاد می کند.” (یانگ و همکاران)

این مطالعه نشان داد که بحران وجودی در افراد در زمان های مختلف رخ می دهد، اما بیشتر زمانی خود را نشان می دهد که فرد از تشخیص خود مطلع شود.

احساس گناه

احساس گناه می تواند معنای زندگی را از بین ببرد، اما در عین حال می تواند فرصتی برای رشد و تبدیل شدن به یک فرد بهتر باشد.

این اتفاق زمانی می افتد که افراد فرصت های بالقوه خود را انکار نمی کنند، قادر به درک نیازهای مردم در کنار آنها نیستند، و وابستگی خود را به دنیای طبیعی فراموش می کنند.

در طول بحران وجودی ، جایی که فرد با انتخاب های اشتباه گذشته و عدم توانایی تغییر آنها روبرو می شود ، دچار اضطراب وجودی و گناه وجودی می شوند.

تجربه خلا وجودی

این تجربه غالبا به دلیل نیاز به لذت و قدرت؛ ایجاد یا تشدید می شود، و تمایز از آن دشوار است. نیازهای لذت با دستیابی به رضایت جسمی، یعنی شیدایی جنسی یا اعتیاد به مواد مخدر مشخص می شود و پیگیری برای تقاضای قدرت باعث مادیت و پرخاشگری درهم می شود.

رضایت از لذت و قدرت مانع از این می شود که شخص معنای زندگی را تجربه کند.

این نیازها تجربه خلا exist وجودی را مجدداً به اجبار فراهم می کند و فرد را مجبور می کند تا به دنبال رضایت ساده، کم هزینه و ارزان باشد و امیدوار است که از خلا وجودی داخلی جلوگیری کند.

به این ترتیب چرخه بی فایده ای شکل می گیرد و ممکن است فرد دچار روان رنجوری شود.

انواع بحران وجودی

معنای زندگی

در این نوع بحران وجودی، زندگی و معنای آن را زیر سوال می بریم.

ما شروع به تعجب می کنیم که؛ این همه کار، دوندگی  و تلاش برای چیست و از هدف نهایی مان برای هدایت زندگی سوال می کنیم. بحران وجودی هنگامی بوجود می آید که فرد از یک نیاز معنوی راضی نباشد.

بحران وجودی از رویارویی با نتیجه ی انتخاب های گذشته، عدم توانایی در تغییر گذشته و از دست دادن آزادی در گذشته ناشی می شود. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که “درک و بازتاب جنبه های شناختی در یک بحران وجودی” می تواند به ادغام آنها در تجربه و انتخاب درست کمک کند. این اتفاق می تواند به حل یک بحران وجودی کمک کند.

از دست دادن روابط مشخص، بحران وجودی رابطه است. مثلا بیماران سرطانی که روابط اجتماعی خود را از دست می دهند، باعث عزاداری عمیق آنها می شود.

پرسش از ارزش ها و دلایل ما

این بحران معمولا زمانی اتفاق می افتد که ما با چهارراهی روبرو هستیم و نمی دانیم از چه جهتی استفاده کنیم. احساس می کنیم باید ارزش هایی را که زندگی خود را بر اساس آنها چیده ایم، دوباره ارزیابی کنیم، زیرا ممکن است از ارزش هایی که دنبال می کردیم، کاملا راضی نباشیم.

تغییرات بزرگ زندگی

هرگاه با تغییری روبرو شویم که به معنای تغییر مسیر در زندگی ما باشد، ممکن است دچار یک بحران وجودی شویم. این ممکن است به این دلیل اتفاق بیفتد که انتظار آن را نداشته ایم، یا این که باید خود را با این تغییر جدید وفق دهیم و خود را در این روند کشف کنیم.

فقدان

با هر از دست دادن و با غم و اندوه گاهی بحران وجودی به وجود می آید. وقتی مجبور شویم با فقدان و نبود کسی یا چیزی روبرو شویم، می توانیم مواردی را که قبلاً هرگز نداشته ایم زیر سوال ببریم.

وفادار ماندن به خود

در زندگی، بعضی اوقات می توانیم احساس کنیم که ارتباط اعمال مان  با شخصی که انتظارش را داشتیم، قطع شده است. این نوع بحران وجودی می تواند به ما کمک کند که ارزش های خود را ارزیابی کنیم و (در صورت لزوم) آنها را به ارزش هایی هدایت کنیم که باعث می شوند ما نسبت به شخصی که می خواهیم باشیم، وفادار بمانیم.

چگونه می توان از یک بحران وجودی عبور کرد؟

به عزیزان تان اعتماد کنید

هنگام مواجهه با یک بحران وجودی، حمایت از طرف دوستان و خانواده ما بسیار مهم است. این می تواند به ما کمک کند که احساس تنهایی کمتری داشته باشیم و ارتباطی بیرونی را دریافت کنیم که ممکن است به ما کمک کند تا بر آن غلبه کنیم.

احساس خود را بیان کنید

احساسی را نادیده نگیرید. گوش دادن به آنچه این بحران به شما می گوید و دلیل وقوع آن مهم است. اگر با آن به عنوان هم تیمی رفتار کنید و نه به عنوان دشمن خود، می توانید فواید زیادی برای آن پیدا کنید.

افکار و سوالات وجودی خود را بنویسید و آنها را تجزیه و تحلیل کنید تا بفهمید سعی می کنند چه چیزی به شما بگویند.

شادی را در چیزهای کوچک پیدا کنید

هر وقت به هر نوع بحرانی دچار می شویم، ممکن است احساس کنیم همه چیز خاکستری به نظر می رسد و لذت بردن از چیزهایی که قبلا استفاده کرده ایم برای ما دشوار است.

شگفت زده خواهید شد که قدردانی تا چه اندازه ای می تواند در این شرایط کمک کند. سعی کنید چیزهایی را که در آخر روز از آنها ممنون هستید، بنویسید و در چیزهای کوچک شادی پیدا کنید.

بر آنچه می توانید کنترل کنید، تمرکز کنید

احساس راحتی بعد از کنترل در یک بحران وجودی، آرامش بخش و ساده است. به همین دلیل تمرکز بر روی مواردی که می توانید کنترل کنید بسیار زمینه ساز است. وقتی روی این موضوع تمرکز کردید ، آن را تجزیه و تحلیل کنید و چیزهایی را که می توانید کنترل کنید. و اما چیزهایی را که نمی توانید کنترل کنید، رها کنید.

چرایی های خود را بنویسید

از قلم و کاغذ استفاده کنید ، و به این فکر کنید که چرا مثل روال همیشه خود رفتار می کنید یا چرا می خواهید زندگی خود را به روشی خاص هدایت کنید. این به شما کمک می کند با ارزش ها و هدف خود دوباره در ارتباط باشید.

ذهن آگاهی و مراقبه را تمرین کنید

این یک روش عالی برای برقراری ارتباط با درون خود است و به افکار شخص فضایی برای شکوفایی و کاوش می دهد. مدیتیشن می تواند به ما کمک کند تا دوباره احساس ارتباط با جهان را  داشته باشیم.

از روانشناس و مشاوره کمک بگیرید

مراجعه به یک متخصص و مشاوره گرفتن از او یکی از راه های درمان استرس و اضطراب می باشد. روانشناس می تواند علت ریشه ای وجود ، بحران وجودی در شما را بیابد و به شما کمک کند همچنین با دادن تمرینات خاص باعث می شود شما کم کم از بحران وجودی خود فاصله بگیرید و از بحران وجودی رها شوید. گاهی اوقات که احساس تنهایی و پوچی می کنید بهترین فردی که می تواند شما را از این احساسات نجات دهد روانشناس است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد