دفاع وکیل از فکر | دادرسی به فکر |
نمی دانم برای کمک به پسرم چه کار کنم. | حدس میزنم کاری را که معلمش پیشنهاد داده انجام دهم و برای او دفتر چک هفتگی درست خواهم کرد برای تعیین اینکه آیا پسرم الزامات خط مشی برنامه درسی را برآورده می کند یا خیر. |
سرش داد زدم. من نباید این کار را می کردم. | من تنها مادری نیستم که کنترلش را از دست می دهد. معمولاً من خیلی آرام هستم. من از "باید" روی خودم استفاده میکنم، نیازی به این کار نیست. |
اگر من مادر خوبی بودم، می فهمیدم که او در مدرسه نیاز به کمک بیشتری دارد. | تعجب می کنم که چرا معلم او قبل از زمان ارسال کارنامه با من تماس نگرفت. |
پسرم وقتی سرش داد زدم شروع به گریه کرد. | این کاملا طبیعی است؛ بالاخره او کودک است. این بدان معنا نیست که او از نظر عاطفی آشفته شود و نتواند با آرامش فکر کند یا با موقعیت دشوار یا ناخوشایندی که در آن قرار دارد کنار بیاند. اینجا من ذهن خوانی می کنم. |
من به دلیل کار، با پسرم به گردش علمی مدرسه نرفته ام. | از 30 کودک، تنها تعداد کمی از والدین توانستند در سفرهای علمی شرکت کنند. |
مادران دیگر حتی در کلاس درس داوطلب می شوند. این کاری است که مادران خوب انجام می دهند. | ای کاش می توانستم زمان بیشتری را با پسرم بگذرانم، اما باید از خانواده حمایت کنم. من درگیر مقایسه انتقادی خودم با دیگران هستم. |
من شغلم را مقدم بر فرزندانم میدانم. | واقعاً درست نیست! وقتی بچههایم جدداً به من نیاز دارند، مرخصی میگیرم. من تعمیق افراطی می کنم. |
تحصیل پسرم در مدرسه وحشتناک است. | او کارنامه بدی داشت. اما آنقدرها هم بد نبود، فقط بدتر از همیشه بود. در مجموع، او خوب عمل نموده است. اینجا دارم بزرگنمایی می کنم. |
| واضح است که من با پسرم کارهای زیادی انجام می دهم. من نمیتونم سوپرمامان باشم. |
| در آخرین کارنامه، نمرات او بین 14 و 17 بوده است. فقط باید ببینم بعدا چکار می کند. |
| اگر پسرم در کلاس خوب پیش نرود و از نظر عاطفی آشفته شود و با موقعیت دشوار کنار نیاید.، مطمئناً دوست زیادی نخواهد داشت. |